بیخوابی

Sirwe kavian
روزی یکی از شاگردان شیوانا پیش او آمد و گفت :استاد دچار بیخوابی شده ام و از بس می خواهم به زور خواب را به چشمانم بیاورم که خواب یکسره از دستم فراری می شود کشمکش بسیاری با خودم و خواب دارم و صبح خسته تر از همیشه پا می شوم و بدون حوصله روز را شروع می کنم .
شیوانا پرسید:میتوانی هر وقت بیخواب شدی پا شوی و کارهای عقب افتاده ات را انجام دهی ،خواهی دید که در نیمه کار خوابت میگیرد
شاگرد گفت اما استاد چون در مکانی عمومی هستم و شاگردان دیگر نیز هستند نمیتوانم سر و صدا راه بیندازم و کاری انجام دهم ،شیوانا گفت اگر امکان هیچگونه فعالیتی نداری پاشو آهسته در اتاق قدم بزن و نفس عمیق بکش ،اینجوری مزاحم هیچ کس هم نمیشوی ،اگر همینطور قدم بزنی و نفس بکشی خواهی دید بدنت برای خواب آماده میشود و خوابی عمیق خواهی داشت ،شاگرد از پیشنهاد ساده ی شیوانا خوشحال شد و رفت ،چند روز بعد شیوانا صبح زود او را سرحال و پر انرژی دید که برای صرف صبحانه آمده بود.
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.