دوست درونت را پیدا کن

Sirwe kavian

بهار بود شیوانا همراه شاگردانش در حیاط مدرسه مشغول کاشتن باغچه بودند ،یکی از شاگردان تنهایی مشغول کار بود ،هرچه شاگردان دیگر سربه سر هم می گذاشتند و با شادی مشغول کار کردن بودن او توجهی به آنان نمی کرد .شیوانا به او نزدیک شد  و از او پرسید چرا تنهایی را انتخاب کرده ای ؟

شاگرد پاسخ داد : مدتی است  تنهایی شدیدی احساس میکنم ،هیچ کس و هیچ چیزی نمی تواند این حسم را از بین ببرد ،نمی دانم چه کنم .

در همین حین یکی از شاگردان که به شاعر مدرسه معروف بود کنار شیوانا ایستاده بود گفت : استاد اگر اجازه دهید از تجربه ی خودم برای او بگویم ،شیوا از او خواست که به حرفهایش ادامه دهد .شاگرد گفت:سال قبل دچار چنین حالتی شدم اتفاقا در همان مدت در مدرسه مسابقه ی شعر برگزار می شد و هرکس بایست چند شعر برای مسابقه می فرستاد .با همان حالتی که داشتم شروع کردم به نوشتن شعر و اشعارم را برای مسابقه فرستادم ،کم کم متوجه شدم وقتی که مشغول سرودن شعر هستم حالم بسیار خوب است ،شعر نوشتن جوری با وجودم عجین شده که هر لحظه با من هست و دوست صمیمیم شده و احساس تنهایی را از من دور کرده ، و به شوخی گفت بهتر  این دوستمان نیزمانند من شاعر شود شیوانا  رو به شاگرد تنهایش کرد و   گفت: شعر گفتن یا نقاشی کردن یا باغبانی و یا هر کار دیگری  را میتوانی انتخاب کنی ،نوع کار مهم نیست مهم پیدا کردن علاقمندی است  ، علاقمندیت را پیدا کن 

و خودت را با آن ابراز کن ،چون این تنها روشی است که میتوانی دوست درون خود را بشناسی و از تنهایی نجات پیدا کنی.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.